افسران - من کمی بیشتر از عشق تو را می فهمم...

نشسته ام به تماشا... به لطف خاطره ها
پر است کوله ی سنگین درد دل هایم
- درست مثل گذشته، زمان بچگی ام
که با تو خاطره می شد تمام دنیایم،


قدم که می زدم، این برگ های خشک تو بود
که شعر می شد و می ریخت زیر پاهایم-
هنوز هم که هنوز است، هر کجا باشی،
به شوق دیدن تو پا برهنه می آیم

مطهره عباسیان